بیرون گردی
سلام ماهک نازم .. چند روز پیش با بابایی تصمیم گرفتیم ظهر واسه نهار بریم شاندیز خیلی خوش گذشت هم هوا خوب بود هم خیلی خلوت بود شما هم کلی بازی کردی و خوش گذروندی ..این روزا همه چی به عشق تویه میریم بیرون بخاطر دخملی اینکارو میکنیم بخاطر دخملی اینو نخوریم بخاطر دخملی اینو نپوشیم بخاطر دخملی راستش از خیلی تفریحاتم از خیلی علایقم 2ساله که زدم اره دخترکم 2ساله که همه چیزم به شما ربط داره هرجایی نمیتونم برم هرکاری نمیتونم بکنم هر لباسی نمیتونم بپوشم هرچیزی نمیتونم بخورم حتی هرساعتی نمیتونم استراحت بکنم ..فدایه سرت دخترم یه وقت ناراحت نشی من باهمه چیزش کنار اومدم و به عشق تو سعی میکنم سخت نگیرم تا تو بزرگشی من این روزها برایه تو مادری میکنم تا تو فرداها که بزرگ شدی برایم دختری و شایدخواهری کنی . خواهری که هرچی بیشتر پیش میرم کمبودش بیشتر حس میکنم .. امیدوارم تو بتونی صاحب یه خواهر خوب بشی ..
خوب حالا چندتا عکس میزارم بیاد اون روزا