زمینی شدن پریماه- دختر عزیزم به این دنیا خوش امدی
و باز هم خداوند یکی دیگر از فرشته کوچولوهای زیبایش را به روی زمین فرستاد ... پاره ی تنم....همه ی زندگیم...دخترم....پا به عرصه ی هستی گذاشت ...و اینچنین نام زیبای مادر شایسته ی من شد.... تولدت مبار ک دخترم خوش اومدی به دنیا خدایا به اندازه ی تمام ذرات هستی شکر عزیز دل همه روز 5اسفند ساعت 10و نیم صبح به روش سزارین با و...
نویسنده :
مامان سمیه
9:23
بدون عنوان
اول اینحوری بودم بعد اینجوری شدم حالا قراره اینجوریا هم بشمممم حالا تا بزرگ شم عسکامو می زارم اون پایین که ببینید و کیف کنید که چه خانومی می شم!... بوس که منو دوست دارین و عسکامو نیگاه می کنید... . ...
نویسنده :
مامان سمیه
8:59
تقديم به توکه خودت ميداني تمام اين نوشته هايم براي توست
تويي که با آمدنت شب هايم نيز همانند روزهايم روشن است و مهرباني و عشقت را مانند گرما و نور خورشيد به من بخشيدي خورشيد زندگي ام دوستت دارم و تا آخرين غروب زندگي ام در کنارت خواهم ماند مونسم.... پریماه قشنگم زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم، نگاه عاشقانه و معصومانه توست ... زيباترين سخني که شنيدم، حرف هاي دوست داشتني توست... زيباترين احساساتم، گفتن دوست داشتن توست ... زيباترين انتظار زندگيم، حسرت ديدار تو ست ... زيباترين لحظه زندگيم، لحظه با تو بودنه ... زيباترين هديه عمرم، محبت تو ست ... زيباترين تنهاييم، گريه براي تو ست ... زيباترين اعترافم . . . . عشق به تو ست. . . ...
نویسنده :
مامان سمیه
8:50
دلنوشته هایی برای مادر
خداوندا ................ زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است درود و سپاس نثارت که با تحمل لحظه های دشوار سبزی نگاهت را تقدیم سیمای لطیف نوزادان میکنی ...
نویسنده :
مامان سمیه
8:47
سلام دخترم
سلام دختر نازم چند وقتی میشه که تو فکر ساختن یک وبلاگ شخصی یا همون دفترچه خاطرات الکترونیکی برات بودم اما به دلیل گرفتاریها خیلی امروز و فردا شد ولی بالاخره شد اره دیگه خداروشکر شما در سن یکسالگی صاحب یک وبلاگ شخصی شدید که مال خود خودیته بهت قول میدم تمامی اتفاقات و خاطره های شیرین دوران کودکیت را اینجا برات ثبت کنم تا وقتیکه بزرگ شدی بببینی و بدونی چقد دوست داشتیم و داریم وخواهیم داشت دخترگلم نوشته های امروز من یادگاری برای فرداهای توست اری برای زمانیکه برای خودت خانمی شدی زمانی این وبلاگو بهت هدیه میکنم که در شرف مادر شدن باشی نمیدونم شایدم زودتر ، فقط میخوام زمانی باشه که درک کنی و بفهمی حرفهاو نوشته های منو به امید سلامتی ، موفقیت ،...
نویسنده :
مامان سمیه
8:46
تقدیم به تویی که دستهای کوچکت تمام دنیای من شده ...
در دور دستها که خدا در میان چشمهات خانه کرده بود... من، بی قرار منتظر امدنت بودم و تو که انگار دل نمیکندی از لبهای فرشتگان پنجره،پنجره، طنین اواز تو بودکه انگار، گوشهام جز تو نمی شنید. خداوند تو را به من هدیه داد و من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید انچه می پنداشتم نباشم. نفس هات که به گونه هام ساییده می شود انگار آرامش بهشت را به چشمام میفرستی دستهات که می چرخد و میان دستهام پنهان میشود...خنده هات، که ریش میشوم وعاشق چشمهات که عمق نگاهم را میکاود و من که همیشه تو را کم دارم از داشته هام دلتنگ که میشوم ...انگار صدای گریه های توست... تنها نوازشی که مرا به خود فرو میبرد تو فرشته ای یانه...
نویسنده :
مامان سمیه
8:39