آرام جانم پریماهآرام جانم پریماه، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

یه دختر ازجنس ماه

9ماه انتظار-ماههای انتظار

میلیون ها سال است که زن ها حامله می شوند و شکم هایشان می شود خانۀ موجودی دیگر . میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند، اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است؛ نه زن های حامله و نه رهگذرها، مردم دوست دارند به زن های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند . انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمی شوند. جداً چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو، چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است ... یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود، بچه دار شدن مثل یک جادوست، مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غریب که سخت می شود باورش کرد. آخر چطور می شود یک دفعه ما...
19 خرداد 1393

وبلاگت مبارک دخترم

برای دخترم پریماه جان مینویسم... برای زمانی که دیگه بزرگ شده و رسیده به سن بلوغ; سنی که باعث سرکش شدنش میشه, و یا شایدم گوشه گیر شدنش! برای وقتایی که دوستانش رو, و با دوستانش بودن رو, به من و با من بودن ترجیح میده! و برای زمانی که بزرگ شده; وقتایی که دوس داره تنها باشه تا با من...! وقتایی که دلش گرفته از دنیا...! وقتایی که شاده و پر از هیاهو...! وقتایی که دلش همدم میخواد...! وقتایی که حس میکنه مامانش پیر شده یا درکش نمیکنه...! و برای زمانی که عاشق میشه...! . . . . *میدونم که همه این حس ها رو تجربه میکنه!* پس همه رو مینویسم برای اون وقتا... تا بخونه و بدونه... من در هر شرایطی که باشه در کنارشم و هواشو دارم... و به اندازه تمام روزهای بچیگیش ...
18 خرداد 1393