آرام جانم پریماهآرام جانم پریماه، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

یه دختر ازجنس ماه

بهارزندگیم نوروزت مبارک

سلام دخترک عزیزم نوروز 92 حال و هوایه دیگه ای داشت کلا با همه عیدها فرق داشت خیلی زیباتر شده بود اینها همش بخاطر وجود تو بود تویی که با امدنت زیبایی و  مهربانی را برایه ما به ارمغان اوردی تو ای دردانیه زیبا نوروزت  جاودانه باد... قند عسلم اولین نوروزت مبارک باشه تو الان یک ماهه هستی ،امیدوارم چند صدتا از این سالها ببینی ولذت ببری قربونت بشم من، که اولین بهار زندگیت رو داری میبینی مبارکت باشه عزیزم خوشحالم از وجودت.                               &...
19 خرداد 1393

گوش و گوشواره

سلام دخترم  تویه 3ماهگیت بود که تصمیم گرفتیم گوشاتو سوراخ کنیم  نمیدونی چقد میترسیدم  چون کوچولو بودی ،مامانی زهرا میگفت بهار بهترین فصله واسه اینکار یه دوستی هم داشتن که گوش سوراخ میکرد با سوزن .. اول من مخالف بودم میگفتم برین با  دستگاه اینکارو بکنیم ولی زندایی گفت دستگاه خوب نیس من اینکارو کردم واسه یگانه گوشواره به بدبختی از گوشش در اومد کلی خون اومد واسه همین ترسیدم و تسلیم شدم گفتم باشه. بالاخره شمارو بردن ولی من نرفتم چون نمیتونستم گریه هاتو ببینم اگه اونجا می بودم نمیزاشتم این کارو بکنن خلاصه رفتن گوشاتو سوراخ کردن و قتی اومدن تو از گریه و درد خوابت برده بود چشات پف کرده بود قرمز شده بود مامانم میگفت خیلی گریه کرد...
19 خرداد 1393

زمینی شدن پریماه- دختر عزیزم به این دنیا خوش امدی

و باز هم خداوند یکی دیگر از فرشته کوچولوهای زیبایش را به روی زمین فرستاد ... پاره ی تنم....همه ی زندگیم...دخترم....پا به عرصه ی هستی گذاشت ...و اینچنین نام زیبای مادر شایسته ی من شد.... تولدت مبار ک دخترم خوش اومدی به دنیا خدایا به اندازه ی تمام ذرات هستی شکر                                                      عزیز دل همه روز 5اسفند ساعت 10و نیم صبح به روش سزارین با و...
19 خرداد 1393

بدون عنوان

اول اینحوری بودم  بعد اینجوری شدم حالا قراره اینجوریا هم بشمممم   حالا تا بزرگ شم عسکامو می زارم اون پایین که ببینید و کیف کنید که چه خانومی می شم!... بوس که منو دوست دارین و عسکامو نیگاه می کنید... .   ...
19 خرداد 1393

تقديم به توکه خودت ميداني تمام اين نوشته هايم براي توست

تويي که با آمدنت شب هايم نيز همانند روزهايم روشن است و مهرباني و عشقت را مانند گرما و نور خورشيد به من بخشيدي خورشيد زندگي ام دوستت دارم و تا آخرين غروب زندگي ام در کنارت خواهم ماند مونسم.... پریماه قشنگم زيباترين تصويري که در زندگانيم ديدم، نگاه عاشقانه و معصومانه توست ... زيباترين سخني که شنيدم، حرف هاي دوست داشتني توست... زيباترين احساساتم، گفتن دوست داشتن توست ... زيباترين انتظار زندگيم، حسرت ديدار تو ست ... زيباترين لحظه زندگيم، لحظه با تو بودنه ... زيباترين هديه عمرم، محبت تو ست ... زيباترين تنهاييم، گريه براي تو ست ... زيباترين اعترافم . . . . عشق به تو ست. . . ...
19 خرداد 1393

دلنوشته هایی برای مادر

خداوندا ................ زیباترین لحظه ها را نصیب مادرم کن که زیباترین لحظه هایش را به خاطر من از دست داده است                                      درود و سپاس نثارت که با تحمل لحظه های دشوار سبزی نگاهت را تقدیم سیمای لطیف نوزادان میکنی       ...
19 خرداد 1393

سلام دخترم

سلام دختر نازم چند وقتی میشه که تو فکر ساختن یک وبلاگ شخصی یا همون دفترچه خاطرات الکترونیکی برات بودم اما به دلیل گرفتاریها خیلی امروز و فردا شد ولی بالاخره شد اره دیگه خداروشکر شما در سن یکسالگی صاحب یک وبلاگ شخصی شدید که مال خود خودیته بهت قول میدم تمامی اتفاقات و خاطره های شیرین دوران کودکیت را اینجا برات ثبت کنم تا وقتیکه بزرگ شدی بببینی و بدونی چقد دوست داشتیم و داریم وخواهیم داشت دخترگلم نوشته های امروز من یادگاری برای فرداهای توست اری برای زمانیکه برای خودت خانمی شدی زمانی این وبلاگو بهت هدیه میکنم که در شرف مادر شدن باشی نمیدونم شایدم زودتر ، فقط میخوام زمانی باشه که درک کنی و بفهمی حرفهاو نوشته های منو به امید سلامتی ، موفقیت ،...
19 خرداد 1393

تقدیم به تویی که دستهای کوچکت تمام دنیای من شده ...

در دور دستها که خدا در میان چشمهات خانه کرده بود... من، بی قرار منتظر امدنت بودم و تو که انگار دل نمیکندی از لبهای فرشتگان پنجره،پنجره، طنین اواز تو بودکه انگار، گوشهام جز تو نمی شنید. خداوند تو را به من هدیه داد و من همیشه دلشوره دارم از اینکه شاید انچه می پنداشتم نباشم. نفس هات که به گونه هام ساییده می شود انگار آرامش بهشت را به چشمام میفرستی دستهات که می چرخد و میان دستهام پنهان میشود...خنده هات، که ریش میشوم وعاشق چشمهات که عمق نگاهم را میکاود و من که همیشه تو را کم دارم از داشته هام دلتنگ که میشوم ...انگار صدای گریه های توست... تنها نوازشی که مرا به خود فرو میبرد تو فرشته ای یانه...
19 خرداد 1393

9ماه انتظار-ماههای انتظار

میلیون ها سال است که زن ها حامله می شوند و شکم هایشان می شود خانۀ موجودی دیگر . میلیون ها سال است که آدم های دیگر شاهد بارداری و زاییدن زنان هستند، اما هنوز هیچکس به آن عادت نکرده است؛ نه زن های حامله و نه رهگذرها، مردم دوست دارند به زن های باردار لبخند بزنند و مراقبشان باشند . انگار شکم های بزرگ و موجودات درونشان هیچ وقت عادی و تکراری نمی شوند. جداً چقدر عجیب است نفس کشیدن کسی زیر پوست تو، چقدر عجیب است تماشای تکان خوردنش و چقدر عجیب است دلبسته شدن به موجودی که ساکن دنیایی دیگر است ... یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود، بچه دار شدن مثل یک جادوست، مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غریب که سخت می شود باورش کرد. آخر چطور می شود یک دفعه ما...
19 خرداد 1393